بیل منو نسونی ‌ها

یک روز مردی در زراعت خود مشغول آبیاری بود، مردی را دید که سوار بر اسب از نزدیک زمینش می‌گذرد. برزگر بیخود مرد سواره را صدا کرد و گفت: “بیل منه نسونی ‌ها!…” سوار پرسید: “مگه بیل تو به چه دردی می‌خوره؟” برزگر ساده‌لوح گفت: “اگر بیل منو به آهنگری بدی برات نعل اسبی درست می‌کنه” سوار وقتی که دید برزگر آدم صاف و ساده‌ای است و تنش می‌خارد از اسب پیاده شد و یک کتک جانانه به او زد و بیلش را هم ازش گرفت و رفت.