ضرب المثل های فارسی
در این بخش لیست ضرب المثل ها و اصطلاحات رایج زبان فارسی به ترتیب حروف الفبا ارائه گردیده است.
حرف ک:
کاچی بهتر از هیچی است. یا کاچی به ا ز هیچی.
کار از محکمکاری عیب نمیکنه.
کار از محکمکاری عیب نمیکنه.
کار بوزینه نیست نجاری.
کارکردن خر و خوردن یابو.
کاری را که گرگ به سختی انجام دهد، روباه به آسانی از پیش برد.
کارد، دسته خودشو نمیبره.
کار نباشه زرنگه.
کار، نشد نداره.
کار نیکو کردن از پر کردن است.
کار هر بز نیست خرمن کوفتن// گاو نر میخواهد و مرد کهن
کاری بکن بهر ثواب؛ نه سیخ بسوزه نه کباب.
کاسه جایی رود که قدح بازآید.
کاسه داغتر از آش.
کاسهای زیر نیم کاسهاست .
کاشکی را کاشتند سبز نشد.
کاشکی ننم زنده میشد؛ این دورانم دیده میشد.
کافر همه را به کیش خود پندارد.
کاه از خودت نیست کاهدون که از خودته.
کاه بده، کالا بده، دو غاز و نیم بالا بده.
کاه پیش سگ، استخوان پیش خر.
کاه را در چشم مردم میبینه کوه را در چشم خودش نمیبینه.
کاهل به آب نمیرفت، وقتی میرفت خمره میبرد.
کباب پخته نگردد مگر به گردیدن.
کبک در چنگ باز خفتن
کبکش خروس میخونه.
کبوتر با کبوتر باز با باز// کند همجنس با همجنس پرواز
کجا خوشه؟ اونجا که دل خوشه.
کج میگه اما رج میگه.
کچلی را گفتند: چرا زلف نمیگذاری؟ گفت: من از این قرتیگریها خوشم نمیاد.
کچل نشو که همه کچلی بخت نداره.
کدخدا را ببین، ده را بچاپ.
کرایه نشین، خوش نشینه.
کرمداران عالم را درم نیست// درمداران عالم را کرم نیست
کرم درخت از خود درخته.
کژدم را گفتند: چرا به زمستان در نمیآیی؟ گفت: به تابستانم چه حرمت است که درزمستان نیز بیرون آیم؟
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست. (هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار) « حافظ »
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.
کسی دعا میکنه زنش نمیره که خواهرزن نداشته باشه.
کسی را در قبر دیگری نمیگذارند.
کسی که از آفتاب صبح گرم نشد از آفتاب غروب گرم نمیشه.
کسی که از گرگ میترسه گوسفند نگه نمیداره.
کسی که در کشتی سوار است، با ناخدا نمیجنگد.
کسی که منار میدزده، اول چاهش را میکنه.
کسی که خربزه میخوره، پای لرزش هم میشینه.
کشته از بسکه فزونست کفن نتوان کرد.
کفاف کی دهد این باده به مستی ما// خم سپهر تهی شد ز میپرستی ما
کف دستی که مو نداره از کجاش میکنند؟
کفتر صناری، یاکریم نمیخونه.
کفتر چاهی جاش توی چاهه.
کفشات جفت، حرفات مفت.
کفشاش یکی نوحه میخونه، یکی سینه میزنه.
کفگیرش به ته دیگ خورده.
کلاغ آمد چریدن یاد بگیره پریدن هم یادش رفت.
کلاغ از وقتی بچهدار شد، شکم سیر به خود ندید.
کلاغ از باغمون قهر کرد، یک گردو منفعت ما.
کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیره راه رفتن خودش هم یادش رفت.
کلاغ، روده خودش درآمده بود اونوقت میگفت: من جراحم.
کلاغ سر لونه خودش قارقار نمیکنه.
کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی.» «کلاه را که به هوا بیندازی تا پائین بیاید هزار تا چرخ میخوره.
کلاه کچل را آب برد گفت: برای سرم گشاد بود.
کلفتی نون را بگیر و نازکی کار را.
کلوخانداز را پاداش سنگ است// جواب است ای برادر این نه جنگ است
کلهاش بوی قورمهسبزی میده.
کلهپز برخاست سگ جایش نشست.
کلهگنجشکی خورده.
کمال همنشین در من اثر کرد// وگر نه من همان خاکم که هستم « سعدی »
کم بخور همیشه بخور.
کمم گیری کمت گیرم؛ نمرده ماتمت گیرم.
کنار گود نشسته میگه لنگش کن.
کنگر خورده لنگر انداخته.
کور از خدا چی میخواهد؟ دو چشم بینا.
کور خود و بینای مردم.
کورشه اون دکانداری که مشتری خودشو نشناسه.
کور را چه به شبنشینی.
کور کور را میجوره آب گودال را.
کور هرچی توی چنته خودشه خیال میکنه توی چنته رفیقش هم هست.
کوری دخترش هیچ، داماد خوشگل هم میخواهد.
کوری عصاکش کور دگر بود.
کوزه خالی، زود از لب بام میافته.
کوزهگر از کوزه شکسته آب میخوره.
کوزه نو آب خنک داره.
کوزه نو دو روز آب را سرد نگه میداره.
کوسه دنبال ریش رفت سیبیلشم از دست داد.
کوسه و ریش پهن.
کو فرصت؟
کوه بکوه نمیرسه، آدم به آدم میرسه.
کوه، موش زاییده.
حرف گ:
گابمه و آبمه و نوبت آسیابمه.
گاو پیشانی سفیده.
گاوش زاییده.
گاو نه من شیر.
گاه باشد که کودکی نادان// به غلط بر هدف زند تیری. « سعدی »
گاهی از سوراخ سوزن تو میره گاهی هم از دروازه تو نمیره.
گدارو که رو بدی صاحبخونه میشه.
گذر پوست به دباغخانه میافته.
گر به دولت برسی مست نگردی مردی.
گر بری گوش و گر زنی دمبم// بنده از جای خود نمیجنبم.
گربه برای رضای خدا موش نمیگیره.
گربه تنبل را موش طبابت میکنه.
گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه بو میده.
گربه را دم حجله باید کشت.
گربه را اگر در اطاق حبس کنی پنجه بروت میزنه.
گربه روغن میخوره، بیبی دهن منو بو میکنه.
گربه شب سموره.
گربه شیر است در گرفتن موش// لیک موش است در مصاف پلنگ. « سعدی »
گربه مسکین اگر پر داشتی// تخم گنجشک از زمین برداشتی
گر تو بهتر میزنی بستان بزن.
گر تو قرآن بدین نمط خوانی// ببری رونق مسلمانی. « سعدی »
گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را. (در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند …) « حافظ »
گر جمله کائنات کافر گردند// بر دامن کبریاش ننشیند گرد
گر حکم شود که مست گیرند// در شهر هر آنچه هست گیرند
گر در همه شهر یک سر نیشتر است// در پای کسی رود که درویشتر است
گر در یمنی چو با منی پیش منی// ور پیش منی چو بیمنی در یمنی
گرد نام پدر چه میگردی؟// پدر خویش باش اگر مردی
گرز به خورند پهلوون.
گر زمین و زمان بهم دوزی// ندهندت زیاده از روزی
گر صبر کنی زغوره حلوا سازیم.
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟
گرگ دهنآلوده و یوسف ندریده.
گرگزاده آخرش گرگ میشه.
گرگ که پیر میشه رقاص سگ میشه.
گرهی که با دست باز میشه نباید با دندان باز کرد.
گفت: پیغمبر که چون کوبی دری// عاقبت زآن در برون آید سری. « مولوی »
گفت: چشم تنگ دنیادار را// یا قناعت پر کند یا خاک گور. « سعدی »
گفت: خونه قاضی عروسیست. گفت: به تو چه؟ گفت: مرا هم دعوت کردهاند.گفت: به من چه؟
گفت: استاد؛ شاگردان از تو نمیترسند. گفت: من هم از شاگردها نمیترسم.
گفتند: خرس تخم میذاره یا بچه؟ گفت: از این دم بریده هرچی بگی برمیاد.
گفتند: خربزه و عسل با هم نمیسازند. گفت: حالا که همچین ساختهاند که دارندمنو از وسط برمیدارند.
گفتند: خربزه میخوری یا هندوانه؟ گفت: هردوانه.
گفت: نوری خونه است؟ گفتند: علاوه بر نوری دخترش هم خونهاست. گفت: نورعلی نور.
گل بود به سبزه نیز آراسته شد.
گِل زن و شوهر را از یک تغار برداشتهاند.
گنج بیرنج ندیدهست کسی// گل بیخار نچیدهست کسی « عبدالرحمن جامی »
گنج بی مار و گل بی خار نیست// شادی بیغم در این بازار نیست « مولوی »
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به هماند (جور دشمن چهکند گر نکشد طالبدوست…) « سعدی »
گنجشک امسالی رو باش که گنجشک پارسالی را قبول نداره.
گنجشک با باز پرید افتاد و ماتحتش درید.
گنجشک با زاغ زوغش بیست تاش یه قرونه، گاومیش یکیش صدتومنه.
گندم از گندم بروید جو ز جو (از مکافات عمل غافل نشو…) « مولوی »
گندم خوردیم از بهشت بیرونمان کردند.
گنه کرد در بلخ آهنگری// به شوشتر زدند گردن مسگری
گوساله بسته را میزنه.
گوسفند بفکر جونه، قصاب به فکر دنبه.
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من// آنچه البته به جایی نرسد فریاد است « یغمای جندقی »
گوشت جوان لب طاقچهاست.
گوشت را از ناخن نمیشه جدا کرد.
گوشت را از بغل گاو باید برید.
گوشت رانم را میخورم منت قصاب رو نمیکشم.
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض// ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ مرجان نشود
گیرم پدر تو بود فاضل// از فضل پدر تو را چه حاصل « نظامی »
گیرم که مارچوبه کند تن بشکل مار// کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست « خاقانی »
گیسش را توی آسیا سفید نکرده.
حرف ل:
لالائی بلدی چرا خوابت نمیبره.
لب بود که دندون اومد.
لقمان حکیم را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بیادبان. « سعدی »
لگد به بخت خودش میزنه.
لگد به گور حاتم زده.
لنگه کفشی در بیابان نعمتی ست.
لولهنگش آب میگیره.
لیلی را از دریچه چشم مجنون باید دید.
حرف م:
ما از خیک دست برداشتیم خیک از ما دست برنمیداره.
ما اینور جوب تو اونور جوب.
ما اینور جوب تو اونور جوب، فحش بده فحش بستون، پیراهن یکی شانزده تومنه.
مادر را دل سوزد، دایه را دامن.
مادرزن خرم کرده، توبره بر سرم کرده.
مادر که نیست با زنبابا باید ساخت.
مادرمرده را شیون میاموز.
مارا باش که از بز دنبه میخواهیم.
ما رو باش که رو دیوارِ کی یادگاری مینویسیم .
مار از پونه بدش میاد، دم لونه اش سبز میشه.
مار پوست خودشو ول میکنه اما خوی خودشو ول نمیکنه.
مار تا راست نشه بهسوراخ نمیره.
مار خورده افعی شده.
مار خیلی از پونه خوشش میاد دم لونهاش سبز میشه.
مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه.
مارگیر را آخرش مار میکشه.
مارمهره، هر ماری نداره.
مار هرکجا کج بره توی لونه خودش راست میره.
ماست را که خوردی کاسهشو زیر سرت بزار.
ماستها را کیسه کردند.
ماستمالی کردن.
ماستی که ترشه از تغارش پیداست.
ماست نیستی که انگشتت بزنند.
ما صدنفر بودیم تنها، اونها سهنفر بودند همراه.
ما که خوردیم اما نگی یارو خر بود، سیرابیت نپخته بود.
ما که در جهنم هستیم یک پله پائینتر.
ما که رسوای جهانیم غم عالم پشمه.
مال است نه جان است که آسان بتوان داد.
مال بد بیخ ریش صاحبش.
مال به یکجا میره ایمون به هزار جا.
مالت را خار کن خودت را عزیز کن.
مال خودت را محکم نگهدار همسایه را دزد نکن.
مال خودم مال خودم مال مردمم مال خودم.
مال دنیا و بال آخرته.
مال ما گل مزاره، مال مردم زیر تغاره.
مال مفت صرافی نداره.
پول باد آورده چند و چون نداره.
مال ممسک میراث ظالمه.
مال همه ماله، مال من بیتالماله.
ماماآورده را مردهشور میبره.
ماما که دوتا شد سر بچه کج در میاد.
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون// او به مطلبها رسید و ما هنوز آوارهایم
مهر درخشنده چو پنهان شود// شبپره بازیگر میدان شود
ما هم تون را میتابیم هم بوق را میزنیم.
ماه همیشه زیر ابر پنهان نمیمونه.
ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازهاست.
ماهی، ماهی رو میخوره، ماهیخوار هر دو را.
ماهی و ماست؟ عزرائیل میگه بازم تقصیر ماست؟
مبارک خوشگل بود آبله هم درآورد.
مثقال نمکه خروار هم نمکه.
مثل سیبی که از وسط نصف کرده باشند.
مثل سگ پشیمونه.
مثل کنیز ملا باقر.
مرد چهل ساله تازه اول چلچلیشه.
مرد آنست که در کشاکش دهر// سنگ زیرین آسیا باشد
مرد خردمند هنر پیشه را// عمر دو بایست در این روزگار// تا به یکی تجربه آموختن// بادگری تجربه بردن به کار « سعدی »
مرد که تنبوتش دو تا شد بفکر زن نو میافته.
مردی را پای دار میبردند زنش میگفت: یه شلیته گلی برای من بیار.
مردی که نون نداره اینهمه زبون نداره.
مرغ بیوقتخوان را باید سر برید.
مرغ زیرک که میرمید از دام؛ با همه زیرکی به دام افتاد.
مرغ گرسنه ارزن در خواب میبینه.
مرغ، هم تخم میکنه هم چلغوز.
مرغ همسایه غازه.
مرغی را که در هواست نباید به سیخ کشید.
مرغ یه پا داره.
مرغی که انجیر میخوره نوکش کجه.
مرگ برای من، گلابی برای بیمار.
مرگ به فقیر و غنی نگاه نمیکنه.
مرگ خر عروسی سگه.
مرگ خوبه اما برای همسایه.
مرگ یه بار شیون یه بار.
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد (نابرده رنج گنج میسر نمیشود …) « سعدی »
مزد خرچرونی خرسواریست.
مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آوَرَد.
مُشک آن است که ببوید؛ نه آن که عطار بگوید.
مَشک خالی و پرهیز آب.
معامله با خودی غصه داره.
معامله نقد بوی مشک میده.
معما چو حل گشت آسان شود.
مغز خر خورده.
مفت باشه؛ کوفت باشه.
مفرداتش خوبه اما مردهشور ترکیبشو ببره.
مگه سیب سرخ برای دست چلاق خوبه؟
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم// تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال « سعدی »
من از بیگانگان هرگز ننالم// که با من هرچه کرد آن آشنا کرد « حافظ »
من کجا و خلیفه در بغداد.
من میگم خواجهام تو میگی چند تا بچه داری؟
من میگم نره تو میگی بدوش.
من میگم انف، تو نگو انف، تو بگو انف.
من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باش// چون بفکر سوختن افتادهای مردانه باش
من نوکر حاکمم نه نوکر بادنجان.
موریانه همه چیز خونه را میخوره جز غم صاحبخونه را.
موش تو سوراخ نمیرفت جارو به دمبش میبست.
مورچه چیه که کله پاچش چی باشه.
موش زنده بهتر از گربه مردهاست.
موش به همبونه (کیسه) کار نداره همبونه به موش کار داره.
موش و گربه که با هم بسازند دکان بقالی خراب میشه.
مهتاب نرخ ماست را میشکنه.
مهره مار داره.
مه فشاند نور و سگ عوعو کند// هرکسی بر طینت خود میتند « مولوی »
مهمون باید خندهرو باشه اگر چه صاحبخونه، خون گریه کنه.
مهمون تا سه روز عزیزه.
مهمون خر صاحبخونهاست.
مهمون که یکی شد صاحبخونه گاو میکشه.
مهمون، مهمونو نمیتونه ببینه صاحبخونه هردو را.
مهمون ناخونده خرجش پای خودشه.
مهمون هرکی، در خونه هرچی.
میون حق و باطل چهار انگشته.
میون دعوا حلوا خیر نمیکنند.
میون دعوا نرخ معین میکنه.
می بخور، منبر بسوزان، مردمآزاری مکن.
میخوای عزیز بشی یا دور شو یا کور شو.
میراث خرس به کفتار میرسه.
میراثخوار بهتر از چشتهخوره.
میوه خوب نصیب شغال میشه.
میهمان سخت عزیز است ولی همچو نفس// خفقان آرد اگر آید و بیرون نرود
مو از ماست کشیدن