ریشه ضرب المثل های فارسی 

در این بخش، به بررسی و ریشه یابی معروف ترین ضرب المثل های فارسی پرداخته ایم. با کلیک کردن بر روی هریک از ضرب المثل ها، صفحۀ جدیدی باز شده که طی آن، ریشه و منشاء مثل مورد نظربطور مبسوط مورد بحث قرار گرفته است.

عنوان ضرب المثل
آره آورده.
آش شله قلمکار
آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است.
آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.
آفتابی شد.
آنکه شتر را به پشت بام برد خودش باید پایین بیاورد.
آبشان از یک جوی نمی رود.
آب زیر کاه
آب حیات نوشید.
آب پاکی روی دستش ریخت.
آب از سرچشمه گل آلود است.
ایراد بنی اسرائیلی
این طفل یک شبه ره یک ساله می رود.
این شتری است که در خانه هر کس می خوابد.
اینها همه شعر است.
این به آن در.
امروز کار خانه با فضه است.
الخیر فی ما وقع.
الکی!
امامزاده ا ی است با هم ساختیم.
اگر برای من آب نداشته باشد برای تو نان دارد.
اشک تمساح می ریزد.
اشرف خر
از پشت خنجر زد.
از کیسه خلیفه می بخشد.
از کوره در رفت.
از ریش به سبیل پیوند می کند.
از دماغ فیل افتاد.
از خجالت آب شد.
اوستا علم این یكی را بكش قلم.
از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه می برد.
از بیخ عرب شد.
از آسمان افتاد.
احساس بالاتر از دلیل است.
انوشیروان دادگر
اشکی بریز.
اندرین صندوق جز لعنت نبود.
بیل منو نسونی ‌ها.
بوی حلوایش می آید.
به رخ کشیدن
به خاک سیاه نشاندن
باهمه بله با من هم بله؟
بالاتر از سیاهی رنگی نیست.
باش تا صبح دولتت بدمد.
باج سبیل
باج به شغال نمی دهیم.
با توکل زانوی اشتر ببند.
با آب حمام دوست می گیرد.
بوقش را زدند.
پیراهن عثمان
پنبه اش را زدند.
پته اش روی آب افتاد.
پالانش کج است.
پالان خر دجال شده.
پارتی بازی
تیری به تاریکی رها کرد.
تو نیکی می کن و در دجله انداز.
تفنگ حسن موسی هم نزد.
تعارف شاه عبدالعظیمی
تو بدم بمیر و بدم.
جیم شدن
جیک و بوکشان درست است.
جور مرا بکش.
جنگل مولا
جنگ زرگری
جعفرخان از فرنگ برگشته.
چهارتکبیر زدن
چو فردا شود فکر فردا کنیم.
چوبکاری نفرمایید.
چوب توی آستین کردن
چند مرده حلاجی؟
چنته اش خالی شد.
چشم زخم
چشم روشنی
چاه ویل
چاه کن ته چاه است.
حیدری و نعمتی
حمام زنانه شد.
حکم حکم نادر و مرگ مفاجات
حکیم باشی را دراز کنید.
حقه بازی
حق بالاتر از دوستی با افلاطون است.
حق الپرچین
حسینقلی خانی
حرفش را به کرسی نشاند.
حرف مفت می گوید.
حاشیه رفتن
حاتم بخشی
حلاج گرگ بوده
خیمه شب بازی
خون سیاوش
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود.
خودم جا خرم جا
خان یغما
خط ۹
خروس بی محل
خر من از کرگی دم نداشت.
خر کریم را نعل کرد.
خر عیسی
خر دجال
خرج اتینا
خانخانی
خاک بر سر
خسن و خسین هر سه دختران مغاویه‌اند.
دو قورت و نیمش باقی است.
دوغ و دوشاب یکی است.
دود چراغ خورده
دو قرص کردن
دلو حاجی میرزا آقاسی
دست کسی را توی حنا گذاشتن
دری وری می گوید.
دست به آسمان برداشتن
دیزی می‌غلطد درش را پیدا می‌كند.
دیزی غلتیده درش را پیدا كرده
دست از کاری شستن
دست از ترنج نشناخت.
در یمنی پیش منی.
دروغ شاخدار
دروازه را می توان بست ولی دهان مردم را نمی توان بست.
دختر سعدی
در دهن داروغه را گذاشت.
دره آی ملا دوباره بسم‌الله
روی یخ گرد و خاك بلند نكن.
سه پلشت آید و زن زاید و مهمان عزیزی به در آید.
سوراخ دعا را گم کردی.
سنگی که به هوا می رود تا بر گردد هزار چرخ می خورد.
سنگ کسی را به سینه زدن
سگ نازی آباد
سر و گوش آب دادن
سرو کیسه کردن
سرم را بشکن نرخم را نشکن.
سد سکندر باش.
ستون به ستون فرج است.
ستون پنجم
سبیلش را چرب کرد.
سبزی پاک کردن
سبیلش آویزان شد.
سایه ا تان از سر ما کم نشود.
شمشیر داموکلس
شمشیر از رو بستن
شغال مرگی
شق القمر کرد.
شغال بیشه مازندران را ندرد جز سگ مازندرانی.
شستش خبر دار شد.
شاهنامه آخرش خوش است.
شاه می بخشد شیخ علی خان نمی بخشد.
شانس خرکی
شال و کلاه کردن
شاخ و شانه کشیدن
شتر دیدی ندیدی.
شما هم شهر آباد كن نیستید.
صنار جگرک سفره قلمکار نمی خواد.
صفحه گذاشتن
صبر ایوب
صد رحمت به کفن دزد اولی
طشت رسوایی
عهد دقیانوس
عهد بوق
عمرو در امانت خیانت نکرد تو چرا؟
علی آباد هم شهر شده.
عجب سر گذشتی داشتی كل علی.
فیها خالدون
فواره چون بلند شود سرنگون شود.
فروغی نماند در آن خاندان.
فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها
فوت كوزه‌ گری را می‌داند.
قوش کریمخانی
قمپز در کردن
قاپ کسی را دزدیدن
قاپش پراست.
کینه شتری
کوراوغلی می خواند.
کله گرگی
کندن در خیبر
کن فیکون شد.
کلکش را کندند.
كره را روغن كردی.
کلاه گذاشتن
کلاه شرعی
کلاهش پس معرکه است.
کفر ابلیس
کعب الاخبار
کار نیکو کردن از پر کردن است.
کاسۀ داغ تر از آش
گهی پشت زین و گهی زین به پشت
گوهر شبچراغ
گوش خواباندن
گوشت شتر قربانی
گواه شاهد صادق در آستین باشد.
گندم خورد و از بهشت بیرون رفت.
گنج قارون دارد.
گشاد بازی
گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده
گرگ باران دیده
گرز رستم گرو است.
گربه مرتضی علی
گربه عابد
گرنگهدار من آنست که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد.
گرگ منشی
گربه رقصانی
گدای سامره
گاوبندی
گربه تنبل را موش طبابت می‌كند.
لیلاج
لولو
لوطی خور کردن
لوح محفوظ است.
لنگ انداختن
لن ترانی
لقمه گلو گیر
لقمان را حکمت آموختن
میرزا میرزا رفتن
می آیند و می روند و با کسی کاری ندارند.
من و گرز و میدان افراسیاب
من نوکر بادنجان نیستم.
میان پیغمبران جرجیس را انتخاب کرد.
مرغی که تخم طلا می کرد مرد.
مرگ می خواهی برو گیلان.
مگر سر اشپختر آوردی؟
مفرداتش خوب است ولی مرده شوی ترکیبش را ببرد.
مسیحا نفس
مرغ از قفس پرید.
مدینۀ فاضله
مجذوب و مرعوب
مجاهد روز شنبه
مثل کبک سرش را زیر برف می کند.
ماهی از سر گنده گردد نی زدم.
ماستها را کیسه کرد.
ماست و دروازه
ماست مالی کردن
ما را ازین نمد کلاهی است.
من هلال را دیدم.
ناز شست
نانش بده، نامش مپرس.
نان و انگور واین همه جنجال
نان گدایی را گاو خورد دیگر به كار نرفت.
نه می‌خواهم خدا گوساله را به همسایه‌ام بدهد و نه ماده گاو را به من.
هولی نمکی سرش آمده.
هم چوب را خورد و هم پیاز را و هم پول را داد.
هر كه چاهی بكنه بهر كسی اول خودش دوم كسی.
هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی.